مهد عسل بهشتي براي نوگلها

دکتر که مهربونی درد من رو میدونی روزت مبارک

  وقتی که حال نداری   به پیش من می آئی   می گی که من مریضم دوست داری اشک بریزم؟   میگم.... ادامه مطلب...   وقتی که حال نداری   به پیش من می آئی     می گی که من مریضم   دوست داری اشک بریزم     می گم نترس عزیزم   برات دوا مینویسم     سالم و سر حال می شی   قوی و خوشحال می شی   مثل گلا وا می شی   ...
1 شهريور 1392

دويدم و دويدم به مسجدي رسيدم چندتا پرنده ديدم(بی بهانه اما به بهانه روز جهانی مسجد)

  دويدم و دويدم   به مسجدي رسيدم   چندتا پرنده ديدم و در ادامه مطلب....   دويدم و دويدم   به مسجدي رسيدم   چندتا پرنده ديدم   طفلكي ها ، انگاري خسته بودند   بالاي گلدسته ها نشسته بودند   چندتا كبوتر روي گنبد بودند   با هر چي كه تنبلي بود، بد بودند   تا سر گلدسته ها پر مي زدند   به دوستاشون اون بالا سر مي زدند   اذان كه شد با همديگر پريدند   تو آسمون آبي صف كشيدند   انگاري كه وقت نماز شون بود   وقت خوش راز و ني...
30 مرداد 1392

گاو بی خیال!!!!!

      گُنده است و او دارد وزن و هیکلی سنگین   خوش به حال گاوی که ذره ای نشد غمگین   یونجه می خورد هر روز غصه ای ندارد او   می رود به هر جایی بوده قلدُر و پُر رو   دائماً دُمَش را نیز می دهد تکان اما   خسته هم نمی گردد گاو گنده و زیبا   روز و شب، مگس ها را می پراند او با دُم   با صدای زنگوله لحظه ای نگردد گُم   اهل بازی و تفریح هست و بادُمش شاد است   از تمام غم ها نیز راحت است و آزاد است   بی خیال و دل گنده هست و بوده او ن...
25 مرداد 1392

یه داستان: سه نتیجه اخلاقی

  یه داستان کوچولو اما قشنگ از یه نویسنده معروف از دستش ندین نتیجه های جالبی داره پس با عجله پیش به سوی ادامه مطلب...   قصاب با دیدن سگی که به طرف مغازه اش نزدیک می شد حرکتی کرد که دورش کند اما کاغذی را در دهان سگ دید کاغذ را گرفت. روی کاغذ نوشته بود ، لطفا ۱۲ سوسیس و یه ران گوشت بدین مبلغ کافی پول همراه کاغذ بود قصاب که تعجب کرده بود سوسیس و گوشت را در کیسه ای گذاشت و در دهان سگ گذاشت سگ هم کیسه را گرفت و رفت قصاب که کنجکاو شده بود و از طرفی وقت بستن مغازه بود تعطیل کرد و به دنبال سگ راه افتاد سگ در خیابان حرکت کرد تا...
22 مرداد 1392

سال نو مبارک!!!!!

  ...بله...  سال نو مبارک تعجب کردین ...نه... تعجب نکنین الان سال نو شده صبر کنین صبر کنین این سال که نو نشده ما یه سال معنوی هم داریم دیگه، وقتی بنده های خوب خدا باشیم و خدای مهربون فرصتها رو بهمون بده که استفاده کنیم و پاک بشیم و نو بشیم یعنی سالمون هم نو شده وشبهای قدری که گذروندیم از این فرصتها بود پس مهمانهای خوب خدا سال نوتون مبارک و اما به بهانه سال نو یه قصه قصه بهار و البته...................................... ادامه قصه زیر رو در ادامه مطلب بخونین تا بگم و البته چی؟ بهار بود و غنچه سرخ گل ناز می خواست که ...
10 مرداد 1392

جوانه ای تازه، برگی نو

  رویش هر جوانه برگی نو در تولد یک زندگی... ادامه مطلب...     در فصلی جدید از بخش تولدت مبارک     تصمیم گرفتیم که برای قدردانی از زحمات کادر عزیز مهدمون     تولدشون رو در وبلاگمون تبریک بگیم      البته امشب که شب تولد خانم رضایی عزیز هست مصادف شده با        شب قدر و دومین شب قدر یعنی زمان ابرام مقدرات ما       پس در این شب عزیز     در زمان دعا کردن و سر دادن ندای سبحانک یا لااله الا انت    ...
7 مرداد 1392
1